www.iiiWe.com » دو حکایت کوتاه

 صفحه شخصی صاحبه جلالی   
 
نام و نام خانوادگی: صاحبه جلالی
استان: البرز - شهرستان: کرج
رشته: کارشناسی ارشد عمران
تاریخ عضویت:  1389/07/12
 روزنوشت ها    
 

 دو حکایت کوتاه بخش عمومی

9

عشق
امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند
زیبایی
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد

شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 11:00  
 نظرات    
 
بهروز شیربان 19:13 شنبه 23 بهمن 1389
10
 بهروز شیربان
دومی از اولی جالب تر بود، سپاس از هر دو داستان
سپهر سخا 23:19 شنبه 23 بهمن 1389
4
 سپهر سخا
ممنون،جالب بود.
زهرا تبریزیان 23:48 شنبه 23 بهمن 1389
5
 زهرا تبریزیان
بسیار زیبا
م افتخاری 08:44 یکشنبه 24 بهمن 1389
8
 م افتخاری
با سلام
پس بر اساس حکایت دوم ، مهندسی بهتر از پزشکی است؟!!!!!!!!!!
موسی ارونقی 09:02 یکشنبه 24 بهمن 1389
8
 موسی ارونقی
ممنون از داستانتون
یه سوال آیا هرگز دکتری آرزو میکند که هیچکس مریض نشود؟
رابین صدیق پور 19:52 یکشنبه 24 بهمن 1389
7
 رابین صدیق پور
با سلام.
حکایت اولی جالبتر بود.
مرسی.
مرضیه پورمجیدی 13:04 سه شنبه 26 بهمن 1389
7
 مرضیه پورمجیدی
ممنون
علی کوهانیان 15:36 سه شنبه 26 بهمن 1389
4
 علی کوهانیان
هر دو زیبا بود. با تشکر.
صاحب هیرکانی 23:27 شنبه 30 بهمن 1389
3
 صاحب هیرکانی
آفرین.واقعا ظرافت و زیبایی فوق العاده ای داشت.مرسی
امیر مامشی 23:07 دوشنبه 2 اسفند 1389
1
 امیر مامشی
شنیدنی ودلنشین بود.ممنون
محمد مرادی 21:57 سه شنبه 3 اسفند 1389
5
 محمد مرادی
ممنون به خصوص دومی نیاز به تعمق دارد. آیا ما مهندسین به قول قدیمیها آینده ساز وقتی داریم برای کودکانی مثل آن دخترک سرپناه میسازیم مثل اون فکر میکنیم!
البته از حضور اساتید عذر میخوام که خودم رو هم جزو جامعه شریف مهندسان بحساب آوردم
منصور درستی 02:14 چهارشنبه 4 اسفند 1389
7
 منصور درستی
اینروزا توی مطب اکثر دکترا نوشته :
بیمار اگر به چنگ عزرائیل است
بیماری او برای من آجیل است!!!!!