www.iiiWe.com » یک پزشک و یک مهندس

 صفحه شخصی صاحبه جلالی   
 
نام و نام خانوادگی: صاحبه جلالی
استان: البرز - شهرستان: کرج
رشته: کارشناسی ارشد عمران
تاریخ عضویت:  1389/07/12
 روزنوشت ها    
 

 یک پزشک و یک مهندس بخش عمومی

10

یک پزشک و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد.
گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند.
پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد.
مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید!!!!

سه شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 13:16  
 نظرات    
 
بهروز شیربان 20:26 سه شنبه 26 بهمن 1389
9
 بهروز شیربان
چند ماهی هست این داستان زیاد از گوشه کنار به دستمان می رسه ولی نکته جالب آن اینه که هر کس بنا به شغل و قومیت خود شهرت شخصیت های داستان رو عوض میکنه که بتونه همنوع خودش رو زیرک تر نشون بده
رسول مرادخواهی 22:53 سه شنبه 26 بهمن 1389
4
 رسول مرادخواهی
besyar ziiiiiiibaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
Mehran Moradi 01:04 چهارشنبه 27 بهمن 1389
2
 Mehran Moradi
so great
محسن حبیبی کیاابادی 01:19 چهارشنبه 27 بهمن 1389
2
 محسن حبیبی کیاابادی
عالی بود
حسن دباغ 10:01 چهارشنبه 27 بهمن 1389
2
 حسن دباغ
merceeeeeeeeee
فرزاد فکوری مریدانی 11:57 چهارشنبه 27 بهمن 1389
2
 فرزاد فکوری مریدانی
قبلا شنیده بودم ولی بازم جالب بود.
رضا مهیاری 15:59 چهارشنبه 27 بهمن 1389
4
 رضا مهیاری
بهتره بود از عناوین دکتر و مهندس چشم پوشی میشد
سپهر سخا 23:25 چهارشنبه 27 بهمن 1389
2
 سپهر سخا
خیلی جالب بود.
هادی عباسیان 21:24 پنجشنبه 28 بهمن 1389
2
 هادی عباسیان
نکات جالبی داشت